بعد از دیدن فیلم زیبای درباره الی همه می گفتند که فرهادی نمی تواند دوباره فیلم بسازد که به اندازه درباره الی موفق باشد ، ولی همه اشتباه می کردند . موفقیت بزرگ جدایی ، هنر فرهادی را به رخ ایرانیان و جهان کشید که اصغر فرهادی از آن دسته نیست که موفقیتی چشمشان را کور کند و دیگر نتوانند راهشان را ادامه دهند . او نشان داد چگونه می تواند به زیبایی هرچه تمام تر دنیای پیرامون خود را به شاهکاری تبدیل کند .
بعضی جدایی را کمتر از درباره الی می دانند ( مانند شبکه اجتماعی فینچر که بخاطر کمتر درگیری داشتن هایش بعضی ها آنرا جز ضعیف ترین آثار فینچر می دانند ) که این مسئله بازهم به داستان فیلم باز می گردد . اتفاق درونی جدایی به بزرگی اتفاق فیلم درباره الی نیست یا به گفته آقای مسعود فراستی : جدایی داستان کوچک را بسیار بزرگ می کند ، من این جمله را کاملا اشتباه می دانم ، زیبایی جدایی همین است ، نشان می دهد حتی اتفاقی کوچک چگونه می تواند عواقبی بزرگ داشته باشد .
در فیلم چهارشنبه سوری داستان در خانه ای اتفاق می افتد یا در طبقه ای از آپارتمان ، در درباره الی کمی باز تر می شود ، شخصیت های داستان بیشتر می شوند ، در ویلایی در شمال ، در جدایی داستان به 2 طبقه اجتماعی کشانده می شود و وسعت دیدش بسیار فراتر از چهارشنبه سوری و درباره الی می رود و همین است که آن را به فیلمی بهتر از درباره الی تبدیل می کند . جدایی هم وسعت دید بیشتری دارد و هم اینکه بیشتر قضاوت را بر عهده مخاطب می گذارد و این دید از همان صحنه اول فیلم ، وقتی که نادر و سیمین رو به دوربین نشسته اند و شما نقش قاضی را دارید نمایان می شود . هنر فرهادی این است که خود را در فیلمش پنهان می کند ، شما در هیچ صحنه ای از فیلم یادی از فرهادی نمی کنید ، حتی کمی به او فکر هم نمی کنید . دومین زیبایی کار او بیگناهی افراد در عین گناهکاریشان است .تا آخر فیلم تصمیم بر اینکه تقصیر کار را چه کسی بدانیم سخت است . همه با هم تقصیر کارند ، کارها در هم گره می اندازد و این مسئله پیش میآید . برای مثال لحظه ای که شخصیت 1 تقصیر کار است و شخصیت 2 سختی می بیند دلیل بر لحظاتی بعد است که شخصیت 2 گناهکار است و شخصیت 1 زجر می کشد . پس هیچ کدام بیگناه و هیچ کدام گناهکار نیستند . میتوان به همه حق داد میتوان هم نداد .
ولی این مسئله دلیلی بر ماندگاری و زیبایی فیلم نیست . فیلم های فرهادی با فیلم های ایرانی که تا بحال دیده ایم تفاوت زیادی دارند ، آن چیست ؟ چرا راضی می شویم غم و غصه های شخصیت ها را بدون هیچ استراحتی به چشمان و مغزمان تحمل کنیم و ببنیم ، فقط یک دلیل وجود داردو آن آینه بودن فیلم های فرهادی است . شخصیت های فیلم خود ما هستیم ، چرا قضاوت سخت است ، چون فکر که می کنیم میبینیم اینجا اگه من هم بودم اینطور می کردم ، فرهادی جامعه اش را به زیبایی تمام می شناسد ،او در زندگی اطرافش جستجو می کند ، کوچکترین موارد هم از چشمانش نمی افتد ، و این مسئله است فیلم های فرهادی را از دیگر فیلم ها متمایز می کند ، همین است که باعث می شود وقت خودمان را صرف دیدن اتفاقی کوچک بکنیم ، چون در حال دیدن خودمان هستیم .
فیلم به یادمان می اندازد که کمی به کارهایمان با دید بازتری نگاه کنیم ، شاید حرفی از ما دیگری را خورد کند و باعث لحظاتی همچون لحظه خودزنی های شهاب حسینی در آخر فیلم شود که واقعا یادش هم قلب را به درد می آورد ، شاید باید بیشتر حواسمان باشد ، غرور و تکبر را کمی کنار بگذاریم مگر نه در این میان کسانی را که کمتر درگیر مسائل ما هستند را بیشتر نابود می کنیم ، اشک های ترمه در آخر فیلم نشان همین موضوع است و چه بسا از این ترمه ها در اطراف ما بسیار زیاد هستند . یه فیلم اگر بخواهد می تواند مانند جدایی دنیایی بزرگ باشد یا فقط یک فیلم باشد .
وقتی می خواهیم فیلمی کمدی بسازیم معمولا به سراغ قشر پولدار جامعه می رویم و یا تقابل او با قشر فقیر ، برای فیلم های معنا گرا هم معمولا دنبال خانواده هایی که دچار مشکل خیلی وخیمی معمولا قتل شده اند یا بدنبال پول هستند می رویم . فیلم فرهادی ( اینجا باید خدا را شکر کرد ) نه کمدی است نه معنا گرا همین مسئله آن را از فیلمهای ایرانی جدا می سازد . فیلم او فیلم است ، نه معنا گرا نه کمدی ، فیلمی اصیل است ، نه تقلید است نه کپی ، نه از ریتمی تقلید می کند نه از موضوعی ، اصالت خود را به هیچ عنوان از دست نمی دهد و همین باعث شد برای اولین بار فیلمی از کشورم را دوبار در سینما ببینم !
صحبت در مورد موضوع کلی فیلم سخت است ، شما می گویید اساس فیلم دروغ است من می گویم نه اساس فیلم درگیری دو قشر جامعه است دیگری آن را تکذیب کرده اساس فیلم را تلاق می داند و هزاران پایه و اساس دیگر برای فیلم که باز هم هنر فرهادی را به رخ می کشد و اینجاست که از خود می پرسیم ، چرا در میان 70 میلیون انسان ، 70 میلیون ایرانی که ادعای
فرهنگ و قدرت داریم ، یک نفر است که خودمان را خوب می شناسد .
منتقد: پوریا صادقی
منبع: نقد فارسی