وقتی با یک آدم شکاک که در واقع مبتلا به وسواس فکری است در ارتباط هستید باید بدانید چون شک و سوءظن یک زمینه وسواس فکری دارد، گاهی تا جایی پیش میرود که فرد شکاک حس میکند همه آدمها در کمین آن هستند که به او خیانت کنند و به او آسیب برسانند. مبتلایان به وسواس فکری از نزدیکان خود میخواهند که برای اعتمادسازی آنها باید شفاف و روشن عمل کنند. البته در کوتاه مدت امکان دارد با شفافسازی همه ابعاد یک مساله بتوانید فرد شکاک را متقاعد کرده و آرامش را به زندگی و رابطهتان برگردانید اما باز هم آن فرد شکاک با وجود اینکه همه اجزای کارهایتان را زیر نظر دارد و میداند باز هم میپرسد پس چهطور چنین و چنان بود؟! …
این پرسشهای او در طولانیمدت برای شما فرسایشی است و از نظر روحی روانی شما را میآزارد چون او با اینکه بسیار شفاف عمل میکنید باز هم ایراد میگیرد و بهانهای دارد.
در نتیجه اگر شما میخواهید برای طولانیمدت در کنار چنین فرد شکاکی زندگی کنید نباید نگرانیهای او را آنطور که تمایل دارد پاسخ دهید چون شاید که در کوتاهمدت بتوانید شک او را رفع کنید اما همین رفتار مطابق میل او نیز ایجاد کننده و زمینهساز شکهای دیگر برایش خواهد شد. راهحل این است که به او بگویید: «من هیچ تلاش خاصی نمیکنم که به تو ثابت کنم موردی وجود دارد یا نه، هر جور دلات خواست برداشت کن. تو باید این مشکل خودت را حل کنی» شما مدام برای انجام هر کاری و قبل از گفتن هر کلامی انرژی صرف میکنید تا مبادا ایجاد سوءظن کنید اما میبینید که باز هم مورد سوال او و سوءظناش واقع میشوید و این مساله باعث میشود در طولانیمدت به عنوان یکی از نزدیکان این فرد شکاک که در ارتباط مداوم با او هستید به شدت آسیبهای روحی روانی ببینید. با اینکه از این همه تلاش برای اثبات خودتان و روشن کردن ذهن او خسته میشوید ولی حاصل این همه خستگی چیزی جز اتهامات رنگ و وارنگ و فرسایش اعصاب نیست.