چالش بزرگ

امروز 91.2.6 شیرکاکائو خریدم تاریخ تولیدش 91.2.7ست !
دچار چالش فلسفی شدم !
که بزارم فردا بشه بعد بخورمش یا دلو بزنم به دریا قبل از تولید بخورمش ..!!
صبح خریدم میخواستم بیام بنویسم که فراموش کردم دیر شد

نه دیگه نمیشه که این شیر کاکائو ایـــ ـ ـ ـ ــهام داره
قبل تولدش که نمیشه بخوریش!!!

جالب بود..

از این به بعد چالش های بزرگ رو اینجا میاریم..

___________________________________________
خود فراموشی!

امروز داشتم می رفتم جایی دیدم که یه خانم بابت پارک ماشین مشکل داشت و از یه آقایی که نیسان سوار بود و همراه زن و بچه اش بود کمک میخواد..
شاید باورتون نشه. اون آقاهه زن و بچه اش رو فراموش کرد و یادش رفت ترمز دستی(یی) هم وجود داره. نیسان رفت و رفت تا رسید به جوب و با جدول برخورد کرد و متوقف شد..
چنان سر بچه هایی که عقب ماشین نشسته بودن با شیشه برخورد کرد که صداش رو ما از چند متری شنیدیم..
نکته اینجاست که اگه جای جوب، اونجا دره بود، چه بلایی قرار بود سر اون زنوبچه در بیاد..

پنج شنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۰

Satiya- Z نوشته است:

امروز 91.2.6 شیرکاکائو خریدم تاریخ تولیدش 91.2.7ست !
دچار چالش فلسفی شدم !
که بزارم فردا بشه بعد بخورمش یا دلو بزنم به دریا قبل از تولید بخورمش ..!!
صبح خریدم میخواستم بیام بنویسم که فراموش کردم دیر شد

زنگ می زدی تعزیرات ..

یکی از نزدیکای ما تو یه شرکت آبمیوه در شهر صنعتی کاوه مشغول بکار بود و این طور تعریف می کرد :
بعضی از جمعه ها اضافه کار داشتند .و کارشون این بوده که اون دسته از آبمیوه هایی که تاریخ انقضاشون رو به اتمامه از انبار باز می گردوندن به بخش تاریخ زنی و تاریخ انقضا رو 6 ماه تمید می کردن !!!
مثلا تصور کنید آبمیوه ای که تا پایان اردیبهشت تاریخ انقضا داره تو انبار مونده و باد کرده و فروش نرفته .بهترین راه برای فرار از ضرر اینه که همه معیار های بهداشتی و انسانی و بزارن زیر پا و تاریخو 6ماه عقب بندازن ..
نکته جالبتر اینه که خدا می دونه که تاریخ اون آبمیوه چند بار تمدید شده ..

ای بابا کامیاب جان..

خدا خیرشون بده که آبلیموء تاریخ گذشته به مردم میدادن!

منظورم اینه که اصلاً آبلیمو به مردم میدادن

یه سری تلویزیون نشون میداد که با کاه! و یک سری ترفند آبلیمو! درست میکردن..

واقعا وجدان ندارن

مداح خیابانی

امروز رفته بودم مغازه یکی از دوستان که دیدم جلوی در مغازه نشسته و نیشش تا بنا گوش بازه!
وقتی رفتم جلوتر، بدون سلام علیک گفت سریع بیا اینجا که خیلی سوژس..
گفتم چی؟
گفت: اونور خیابونو نگاه کن، او یارو رو میبینی که داره روضه میخونه؟
گفتم: آره، چیه خب؟
گفت: یه واکمن گذاشته و لب خونی میکنه!
خیلی باحال بود. خداییش بیشتر طنز بود تا روضه! مردم گروهی جلوی این آقا نشسته بودن و فقط نگاهش میکردن. بعضی جاها که خسته میشد. یه کمی با مردم صحبت میکرد و دوباره لب خونی میکرد..
جالب اینجا بود که کم نمی آورد..
من دو ساعتی اونجا کار داشتم که عین این دو ساعت اونجا لب میزد..

گدا ها هم دیگه با تکنولوژی آشنایی پیدا کردن

آره آره راست میگه.
باور کنید منم دیدمش
خیلی سوژه بود

شهاب حسینی ازش فیلم گرفته بود، نرسیدم ازش بگیرم..

فیلمش 12 مگابایت بود تا بلوتوث بشه..

اوووووووووووووووخ این باید صادر میشد به چین اینجا چیکار میکنه؟؟؟؟؟؟؟

عکسه واسه من باز نمیشه

کیف لپ تاپ

امروز صبح اومدم ریموت کرکره رو زدم رفت بالا همینکه رفتم داخل مغازه دیدم یه گداهه خانم پشت من اومد تو من اول فکر کردم مشتریه آخه تریپش تمیز بود،بعد گفت آقا کمک کنید( ) گفتم شرمنده خانوم هنوز دشت نگرفتم،بعد پرو پرو یه چرخ تو مفازه زد و گفت خوب یدونه از این کیفا بده ببرم واسه بچم( ) یه چپ چپ نگاش کردم خودش فهمید(بی اشتها دست گذاشته بود رو گرونه)

شاید واسه لپ تاپ بچه ش میخاسته !!!!
گدای بیچاره ...

kamyab نوشته است:

شاید واسه لپ تاپ بچه ش میخاسته !!!!
گدای بیچاره ...

شاید

«دختر اسرائیلی»

امروز یه دختره از اسرائیل منو add کرد منم درخواستشو رد کردم(الله اکبر ،الله اکبر،الله اکبر) هم اکنون هم منتظر دریافت هدایای نقدی و غیر نقدی مسئولان و... هستم

دیروز با خواهرم رفتیم بیرون خرید ی پسره افتاد دنبالمون هرجا میرفتیم هی پشت ما میمومد خریدامونو کردیم تموم شد که داشتیم میومدیم خونه دیدم هنوز دنبالمونه سرکوچه بودیم ی دفه برگشتم گفت امری دارید گفت نه گفتم پس چرا ما هرجا میریم دنبالمون میاید گفت مسیرمه. هیچی مائم بیخیال شدیم رفتیم تو خونه ی 2 ساعت بعد دیدم یکی زنگ میزنه گفتم کیه گفت بیاید جلو در. فکر میکنید چی دیدم؟؟؟؟

اون پسره با کت و شلوار و گل وشیرینی و پدر مادرش اومدن .............

Satiya- Z نوشته است:

دیروز با خواهرم رفتیم بیرون خرید ی پسره افتاد دنبالمون هرجا میرفتیم هی پشت ما میمومد خریدامونو کردیم تموم شد که داشتیم میومدیم خونه دیدم هنوز دنبالمونه سرکوچه بودیم ی دفه برگشتم گفت امری دارید گفت نه گفتم پس چرا ما هرجا میریم دنبالمون میاید گفت مسیرمه. هیچی مائم بیخیال شدیم رفتیم تو خونه ی 2 ساعت بعد دیدم یکی زنگ میزنه گفتم کیه گفت بیاید جلو در. فکر میکنید چی دیدم؟؟؟؟

ی شاهزاده دیدی با اسب سفیدش؟

شاید چند تا آدم و دیدی که یهو گفتن
" شما در برابر دوربین مخفی قرار دارید."

شایدم رفتی دیدی.........................
هیچی ندیدی.چند تا بچه بودن زنگ زدن در رفتن!