انجمن‌
درود به شما کاربر گرامی
شما عضو انجمن نيستيد! برای دسترسی به تمام امکانات انجمن عضو شويد! عضويت شما در انجمن کمتر از يک دقيقه زمان خواهد برد

پس از عضو شدن، شما می‌توانید در این انجمن فعالیت کنید


چرا اینقدر اصرار!!!؟؟؟ 37613094016853234573 چرا اینقدر اصرار!!!؟؟؟ 60007724113348378230 چرا اینقدر اصرار!!!؟؟؟ 90814888429963826013
انجمن‌
درود به شما کاربر گرامی
شما عضو انجمن نيستيد! برای دسترسی به تمام امکانات انجمن عضو شويد! عضويت شما در انجمن کمتر از يک دقيقه زمان خواهد برد

پس از عضو شدن، شما می‌توانید در این انجمن فعالیت کنید


چرا اینقدر اصرار!!!؟؟؟ 37613094016853234573 چرا اینقدر اصرار!!!؟؟؟ 60007724113348378230 چرا اینقدر اصرار!!!؟؟؟ 90814888429963826013
انجمن‌
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.



 
الرئيسيةچرا اینقدر اصرار!!!؟؟؟ Mainأحدث الصورمكتبة الصورجستجوثبت نامورود

 

 چرا اینقدر اصرار!!!؟؟؟

اذهب الى الأسفل 
2 مشترك
نويسندهپيام
elnino_ma1990
دوست جدید
دوست جدید
elnino_ma1990


شمار پست‌ها : 39
اعتبار : 102
تاریخ پیوستن : 2012-02-09
سن : 34
ایمیل : chia_cafenet@yahoo.com
ذكر

چرا اینقدر اصرار!!!؟؟؟ Empty
پستعنوان: چرا اینقدر اصرار!!!؟؟؟   چرا اینقدر اصرار!!!؟؟؟ Icon_minitime10/3/2012, 15:39

چرا اینقدر اصرار!!!؟؟؟
پسر روستایی واگن پر از ذرت خود را در جاده سرنگون کرد. کشاورزی که در آن نزدیکی زندگی می کرد ، آمده بود تا ببیند چه اتفاقی افتاده. او با صدای بلند گفت : آهای پسر ، ناراحتی هایت را فراموش کن و به خانه ما بیا و شام را با ما صرف کن. بعد من کمک می کنم که واگن را راست کنی.
پسر جواب داد: شما خیلی لطف دارید ، ولی فکر نمی کنم بابام بخواهد من این کار را بکنم.
کشاورز با اصرار گفت : آه بیا برویم پسرم.
بالاخره پسر موافقت کرد و گفت: بسیار خوب ، باشد ، ولی بابام دوست ندارد.
بعد از شام صمیمانه ، پسر از میزبانش تشکر کرد و گفت : حالا حالم خیلی بهتر شده ، اما می دانم بابام واقعا عصبانی خواهد شد.
همسایه گفت : من فکر نمی کنم ، راستی بابات کجاست؟
"او زیر واگن است."
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://cafenetchia.in
kamyab
مدیر بخش ادبی
مدیر بخش ادبی
kamyab


شمار پست‌ها : 1379
اعتبار : 266
تاریخ پیوستن : 2012-02-04
سن : 34
ایمیل : kamyabsecret@yahoo.com
ذكر

چرا اینقدر اصرار!!!؟؟؟ Empty
پستعنوان: ب   چرا اینقدر اصرار!!!؟؟؟ Icon_minitime10/3/2012, 15:49

ایول ..
چقدر ریلکس
فکر کنم باباهه همون موقع سقط شده بوده که پسرش زده به بی خیالی !!!!
شایدم بخاطر دختر اون یارو رفته ..
یا شاید گرسنه بوده ..
یا اصلا خودش باباشو کشته ..
به هرحال نظریه های زیادی وجود داره نمیدونم نمیدونم نمیدونم نمیدونم نمیدونم نمیدونم
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
kamyab
مدیر بخش ادبی
مدیر بخش ادبی
kamyab


شمار پست‌ها : 1379
اعتبار : 266
تاریخ پیوستن : 2012-02-04
سن : 34
ایمیل : kamyabsecret@yahoo.com
ذكر

چرا اینقدر اصرار!!!؟؟؟ Empty
پستعنوان: ل   چرا اینقدر اصرار!!!؟؟؟ Icon_minitime10/3/2012, 15:55

وای خدا ...
من به ی نکته ظریف و باریک توجه نکرده بودم ..
گفتی " پسر روستایی" ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یعنی مصطفی پسر داشته ما بی خبر بودیم ؟!!!
ای بابا
عجب دوره زمونه ای شده گریه خفن بد جور کفری شده جرأت داری وایسا
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
 
چرا اینقدر اصرار!!!؟؟؟
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1
 مواضيع مماثلة
-
» تا حالا اینقدر خسته شدی؟

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
انجمن‌ :: مطالب گوناگون :: سرگرمی :: طنز-
پرش به: