پنجره فولاد

یادش بخير با رفيقا مجردي رفتيم مشهد كرممون كرفت بشينيم رو ويلحر همينتور كه مسخره بازي در ميورديم رفتيم سمت پنجره فولاد
چشتون روز بد نبينه بعد از ٥ دقيقه رازو نياز
(من حواسم نبود كجام)
از روي ويلحر بلند شدم كه برم بيش بقيه كه ديدم ملت يجوري نكام ميكنن ي نگاه به خودم ي نگاه به ويلحر
تازه فهميدم جه غلطي كردم
نامردا امون ندادن در برم فقط التماس ميكردم با شلوارم كاري نداشته باشن
(فكر كرده بودن شفا كرفتم )
بيرهنم تيكه تيكه كردن اخرش طوري شد كه با ويلچر تا هتل رفتيم

ویلحر؟؟؟



شلوار رو نگفتی؟

تیکه تیکش کردن؟؟

شایدم شفا گرفته بودی خودت خبر نداشتی

هر هر گوله ی نمک این یه داستان بود

پرواز وای قیافه امیرو موقعه ای که داشته کامنت بالارو میذاشته تصور کن وااااااااااای

اتفاقا با آرامش کامل کامنت گذاشتم

.
.
.
.
.
.
امیــــــــــــر

خـــــــــــــدایا همه مریضای اسلام را شفای عاجل عنایت بفــــــــــــــرما

بلند بگـــــــو الهی آمین