انجمن‌
درود به شما کاربر گرامی
شما عضو انجمن نيستيد! برای دسترسی به تمام امکانات انجمن عضو شويد! عضويت شما در انجمن کمتر از يک دقيقه زمان خواهد برد

پس از عضو شدن، شما می‌توانید در این انجمن فعالیت کنید


عاقبت طمعکاری 37613094016853234573 عاقبت طمعکاری 60007724113348378230 عاقبت طمعکاری 90814888429963826013
انجمن‌
درود به شما کاربر گرامی
شما عضو انجمن نيستيد! برای دسترسی به تمام امکانات انجمن عضو شويد! عضويت شما در انجمن کمتر از يک دقيقه زمان خواهد برد

پس از عضو شدن، شما می‌توانید در این انجمن فعالیت کنید


عاقبت طمعکاری 37613094016853234573 عاقبت طمعکاری 60007724113348378230 عاقبت طمعکاری 90814888429963826013
انجمن‌
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.



 
الرئيسيةعاقبت طمعکاری Mainأحدث الصورمكتبة الصورجستجوثبت نامورود

 

 عاقبت طمعکاری

اذهب الى الأسفل 
نويسندهپيام
kamyab
مدیر بخش ادبی
مدیر بخش ادبی
kamyab


شمار پست‌ها : 1379
اعتبار : 266
تاریخ پیوستن : 2012-02-04
سن : 34
ایمیل : kamyabsecret@yahoo.com
ذكر

عاقبت طمعکاری Empty
پستعنوان: عاقبت طمعکاری   عاقبت طمعکاری Icon_minitime10/5/2012, 10:17

با اصرار از شوهرش می‌خواهد که طلاقش دهد.شوهرش میگوید چرا؟ما که زندگی‌ خوبی‌ داریم.از زن اصرار و از شوهر انکار.در نهایت شوهر با سرسختی زیاد می‌پذیرد ، به شرط و شروط ها. زن مشتاقانه انتظار می‌کشد شرح شروط را.تمام ۱۳۶۴ سکهٔ بهار آزادی مهریه آت را می‌باید ببخشی . زن با کمال میل می‌پذیرد.در دفتر خانه مرد رو به زن کرده و میگوید حال که جدا شدیم . لیکن تنها به یک سوالم جواب بده . زن می‌پذیرد."چه چیز باعث شد اصرار بر جدائی داشته باشی‌ و به خاطر آن حاضر شوی قید مهریه ات که با آن دشواری حین بله برون پدر و مادرت به گردنم انداختن را بزنی‌. زن با لبخندی شیطنت آمیز جواب داد :طاقت شنیدن داری؟مرد با آرامی گفت :آری . زن با اعتماد به نفس گفت: ۲ ماه پیش با مردی اشنا شدم که از هر لحاظ نسبت به تو سر بود.از اینجا یک راست میرم محضری که وعده دارم با او ، تا زندگی‌ واقعی در ناز و نعمت را تجربه کنم.مرد بیچاره هاج و واج رفتن همسر سابقش را به تماشا نشست.زن از محضر طلاق بیرون آمد و تاکسی گرفت .وقتی‌ به مقصد رسید کیفش را گشود تا کرایه را بپردازد.نامه‌ای در کیفش بود .با تعجب بازش کرد .خطّ همسر سابقش بود.نوشته بود: " فکر می‌کردم احمق باشی‌ ولی‌ نه اینقدر. نامه را با پوزخند پاره کرد و به محضر ازدواجی که با همسر جدیدش وعده کرده بود رفت .منتظر بودکه تلفنش زنگ زد.برق شادی در چشمانش قابل دیدن بود.شمارهٔ همسر جدیدشبود.تماس را پاسخ گفت: سلام کجایی پس چرا دیر کردی.پاسخ آنطرف خط تمامعالم را بر سرش ویران کرد . صدا، صدای همسر سابقش بود که میگفت : باورنکردی؟، گفتم فکر نمیکردم اینقدر احمق باشی‌.این روزها میتوان با ۱میلیون تومان مردی ثروتمند کرایه کرد تا مردان گرفتار از شرّ زنان احمق با مهریه‌های سنگینشان نجات یابند
.
.
.
.
به این میگن مرد نمونه،درود بر شرفش قلیون
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
 
عاقبت طمعکاری
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1
 مواضيع مماثلة
-
» آخر عاقبت چشم چرونی (-;
» -!- عاقبت کافی نت ها تا چند وقت دیگه -!-
» عاقبت اعتماد به جنس مونث !!!
» حکایت خوندنی: عاقبت درس نخواندن!
» اینم از عاقبت حیوون آزاری!

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
انجمن‌ :: مطالب گوناگون :: سرگرمی-
پرش به: