انجمن‌
درود به شما کاربر گرامی
شما عضو انجمن نيستيد! برای دسترسی به تمام امکانات انجمن عضو شويد! عضويت شما در انجمن کمتر از يک دقيقه زمان خواهد برد

پس از عضو شدن، شما می‌توانید در این انجمن فعالیت کنید


خواستگاری!!! 37613094016853234573 خواستگاری!!! 60007724113348378230 خواستگاری!!! 90814888429963826013
انجمن‌
درود به شما کاربر گرامی
شما عضو انجمن نيستيد! برای دسترسی به تمام امکانات انجمن عضو شويد! عضويت شما در انجمن کمتر از يک دقيقه زمان خواهد برد

پس از عضو شدن، شما می‌توانید در این انجمن فعالیت کنید


خواستگاری!!! 37613094016853234573 خواستگاری!!! 60007724113348378230 خواستگاری!!! 90814888429963826013
انجمن‌
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.



 
الرئيسيةخواستگاری!!! Mainأحدث الصورمكتبة الصورجستجوثبت نامورود

 

 خواستگاری!!!

اذهب الى الأسفل 
نويسندهپيام
وحید
مدیر بخش ورزشی
مدیر بخش ورزشی
وحید


شمار پست‌ها : 973
اعتبار : 92
تاریخ پیوستن : 2012-03-11
سن : 31
ذكر

خواستگاری!!! Empty
پستعنوان: خواستگاری!!!   خواستگاری!!! Icon_minitime30/4/2012, 08:07

حتما تا به حال به دنبال دختر برای پسرهای خانواده و یا فامیل بوده اید و به خانه های زیادی برای امر خیر سرک کشیده اید. خواستگاری همیشه سوژه های خوبی برای تعریف خاطرات بوده است. در این مطلب چند داستان واقعی می خوانید که در جلسه ی خواستگاری اتفاق افتاده، بهتر است این نکاتی را که در این جلسات رخ داده را رعایت کنید تا خواستگاری خوبی داشته باشید.

رقابت

داداشم رفته خواستگاري. قبلش رفته گل بخره. گل فروش هميشگي بسته بوده. رفته از روبه‌روييش بخره. گل فروشه گفته يه چيزي مي‌گم بين خودمون بمونه. اون گل فروش روبرويي دستش خوب نيست. هر كي ازش گل خريده خواستگاري‌اش نا موفق بوده. يك داماد كه بله رو از عروس گرفته الان كارش به جدايي كشيده. ولي هر كي از ما خريده خوشبخت شده. دختر خوب به پستش خورده.

توجه به ماديات

رفتيم خواستگاري، از اول تا آخر صحبت اين بود: خونه شما كجاست؟ طبقه چندمين؟ شماليه يا جنوبيه؟ دختر ما تو خونه بزرگ زندگي كرده، آقا داماد چي دارن؟ درآمدشون چقدره؟ واسه خونه چه تصميمي دارن؟ اگر خونه جاي دور اجاره مي‌كنن براي رفت و آمد وسيله نقليه كه دارن؟ مغازه از خودشونه يا اجاره است؟ شراكت مغازه ايشون 50-50 است يا نه؟ عطاي دختر را به لقايش بخشيديم.

طلاق‌هاي سريالي

رفتيم خواستگاري... خواهر عروس دو بار طلاق گرفته بود حدس زدم براي اينها طلاق عاديه، موقع صحبت كردن با دختر گفتم: اگر مشكلي تو زندگيمون پيش بياد كه نتوني تحمل كني، چه كار مي‌كني؟ گفت: طلاق مي‌گيرم. توقع داشتم بگه: چه مشكلي؟ صحبت مي‌كنيم تا حل شه. بالاخره مشكل هميشه هست بايد گذشت هم داشت. با دو پاي قرضي فرار كردم. بعد هم شنيدم دختر ازدواج كرد و طلاق گرفت.

منم بيام

مامانم به داداشم مي‌گه:‌ فردا از شركتت مرخصي بگير. بايد بريم خواستگاري.

داداشم مي‌گه:‌ حالا من هم حتما بايد بيام؟

مامانم مي‌گه: پس نه پس به جاي تو پسر همسايه رو هم مي‌تونيم ببريم

پ ن پ در خواستگاري

داداشم رفته خواستگاري. دختره با سيني چاي اومده كه چاي رو دور بگردونه. مامانم گفته:‌به به ماشاا... هزار ماشاا... عروس خانم ايشونن؟

مادر دختره گفته: پ.ن.پ ايشون آبدارچي‌ان. از يه قهوه خونه استخدامشون كرديم كه بيان اين جا چاي تازه دم بريزن. خواستگار‌ها بنوشن جيگرشون حال بياد.

صداقت

داداشم رفته خواستگاري. واسه دختره تعريف كرده كه من توي زندگي به صداقت خيلي اهميت مي‌دم. بعد خودش يه هويي جو گير شده. گفته: ‌مثلا من خيلي صادقانه بگم. خودم ديشب براي اولين بار يه سيگار كشيدم تا دخانيات رو تجربه كنم ببينم اين سيگار چه جور چيزيه.

ديروز از خونه دختره زنگ زدن. مي‌گن:‌ ما به پسر لاابالي كه اهل دود و دم باشه و زندگي‌اش رو صرف سيگار كنه دختر نمي‌ديم.

قرص جوشان و خواستگاري

داداشم رفته خواستگاري. دختره گفته اولا كه من مهريه‌ام بايد بالاي 500 تا باشه، ثانيا مي‌خوام بپرسم شما مهريه من رو چطوري پرداخت مي‌كنين؟ اولش؟‌ وسطش؟ آخرش؟ عندالمطالبه مي‌دين يا عند الاستطاعه؟

داداشم گفته: خواهرم من چند تا قوطي قرص جوشان مي‌خرم. سكه‌هات رو مي‌ريزم توش. هر وقت احساس كرديم از زندگيمون راضي نيستيم خودت برو قوطي‌هاي قرص جوشانت رو بردار و برو. ديگه هم برنگرد.

لوستر كثيف

رفتيم خواستگاري، با مادرم قرار گذاشته بودم، اگر عروس را پسنديدم به لوستر نگاه كنم. عروس را پسنديدم به لوستر نگاه كردم. مادرم خوشحال شد. ديدم لوستر خيلي كثيفه. زود دست و بال زدم كه نه، نه پشيمون شدم. از اين خانواده خوشم نيامد.

گل مصنوعي

رفتيم خواستگاري همه گلدوناشون مصنوعي بود. مادرم گفت: اينها خسيس هستند چون همه گلدوناشون مصنوعيه يا خيلي تنبلن ردشون كرد.

مهرباني در زمستون

زمستون بود و اتاق صحبت دختر و پسر كوچك بود و يك بخاري نزديك ميز قرار داشت. دختر گفت: اگر حرارت بخاري اذيتتون مي‌كنه شما اين طرف بنشينيد و من نزديك بخاري مي‌شينم. از اين حركتش خوشم آمد.

مهرباني در پذيرايي

رفتيم خواستگاري، من و مادرم كنار هم بوديم. دختر براي پذيرايي مي‌توانست كمي متمايل شود سمت من، تا من چاي بردارم. ولي دور ميز چرخيد و آمد جلوي خودم پذيرايي كرد خيلي از اين نوع برخورد خوشم آمد.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
 
خواستگاری!!!
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
انجمن‌ :: مطالب گوناگون :: گفتگو آزاد-
پرش به: