انجمن‌
درود به شما کاربر گرامی
شما عضو انجمن نيستيد! برای دسترسی به تمام امکانات انجمن عضو شويد! عضويت شما در انجمن کمتر از يک دقيقه زمان خواهد برد

پس از عضو شدن، شما می‌توانید در این انجمن فعالیت کنید


ابراز عشــــــــــــــــــــــــــق 37613094016853234573 ابراز عشــــــــــــــــــــــــــق 60007724113348378230 ابراز عشــــــــــــــــــــــــــق 90814888429963826013
انجمن‌
درود به شما کاربر گرامی
شما عضو انجمن نيستيد! برای دسترسی به تمام امکانات انجمن عضو شويد! عضويت شما در انجمن کمتر از يک دقيقه زمان خواهد برد

پس از عضو شدن، شما می‌توانید در این انجمن فعالیت کنید


ابراز عشــــــــــــــــــــــــــق 37613094016853234573 ابراز عشــــــــــــــــــــــــــق 60007724113348378230 ابراز عشــــــــــــــــــــــــــق 90814888429963826013
انجمن‌
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.



 
الرئيسيةابراز عشــــــــــــــــــــــــــق Mainأحدث الصورمكتبة الصورجستجوثبت نامورود

 

 ابراز عشــــــــــــــــــــــــــق

اذهب الى الأسفل 
2 مشترك
نويسندهپيام
M0h3N
مدیر بخش سرگرمی
مدیر بخش سرگرمی
M0h3N


شمار پست‌ها : 1354
اعتبار : 180
تاریخ پیوستن : 2012-03-01
سن : 31
ایمیل : parham021_teh@yahoo.com
ذكر

ابراز عشــــــــــــــــــــــــــق Empty
پستعنوان: ابراز عشــــــــــــــــــــــــــق   ابراز عشــــــــــــــــــــــــــق Icon_minitime2/9/2012, 16:23

یک روز آموزگار از دانش‌آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می‌توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق، بیان کنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می‌دانند.
در آن بین، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست‌شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپه رسیدند درجا میخکوب شدند.

یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرأت کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست‌شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه‌های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.

داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. راوی اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی‌اش چه فریاد می‌زد؟ بچه‌ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم، تو بهترین مونسم بودی. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.»
قطره‌های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست‌شناسان می‌دانند ببر فقط به کسی حمله می‌کند که حرکتی انجام می‌دهد و یا فرار می‌کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک، با فدا کردن جانش پیش‌مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه‌ترین و بی‌ریاترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.sharjia.ir
Amir_click
ناظر انجمن
ناظر انجمن
Amir_click


شمار پست‌ها : 2058
اعتبار : 191
تاریخ پیوستن : 2012-02-22
سن : 31
ایمیل : Amir_Alone90@yahoo.com
ذكر

ابراز عشــــــــــــــــــــــــــق Empty
پستعنوان: رد: ابراز عشــــــــــــــــــــــــــق   ابراز عشــــــــــــــــــــــــــق Icon_minitime5/9/2012, 04:45

بسیار زیبا بود غمگین
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
M0h3N
مدیر بخش سرگرمی
مدیر بخش سرگرمی
M0h3N


شمار پست‌ها : 1354
اعتبار : 180
تاریخ پیوستن : 2012-03-01
سن : 31
ایمیل : parham021_teh@yahoo.com
ذكر

ابراز عشــــــــــــــــــــــــــق Empty
پستعنوان: رد: ابراز عشــــــــــــــــــــــــــق   ابراز عشــــــــــــــــــــــــــق Icon_minitime5/9/2012, 06:48

Mer29+1 dash amir
سپاس فراوان
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://www.sharjia.ir
 
ابراز عشــــــــــــــــــــــــــق
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
انجمن‌ :: مطالب گوناگون :: ادبیات :: داستان-
پرش به: